فیلم های روی پرده پردیس اطلس فیلم های روی پرده هویزه فیلم های روی پرده سیمرغ فیلم های روی پرده پیروزی فیلم های روی پرده آفریقا فیلم های روی پرده قدس
۱۳۹۳/۰۴/۱۷
تعداد نظر :(#)
مردم مغرور و دست خالی / چرا "رد کارپت" میفروشد؟
موقعیت رضا عطاران و مسعود دهنمکی، أخرین پرفروشهای سینمای ایران / یادداشت تازه امیر قادری
...در دو فیلم عطاران، با آن چه این ملت به آن افتخار میکنند، و در عین حال دست و پایشان را برای ورود به دنیای جدید بسته است، شوخی میشود و معراجیها، نگاه تازه به جنگی است، که در آن خوش نمیگذرد و به قول وال استریت جورنال: «دهنمکی در روایت رسمی نسبت به شکوه و عظمت جنگ، تردید میکند»...
فیلم تازه رضا عطاران، رد کارپت موفق است. در شرایطی که سینمای ایران ورشکسته است. فیلم عطاران در شرایط جام جهانی و ماه رمضان هم هست، که این قدر هواخواه دارد. یک کمدی سیاه که حال و شور و انرژی چندانی هم به تماشاگرش نمیبخشد. پس چرا هواخواه دارد؟ بس که واقعی است. دست روی نقطه حساس این روزهای فرهنگاش گذاشته است. داستان یک سیاهیلشگر ایرانی که برای ملافات با استیون اسپیلبرگ، زار و زندگیاش را جمع میکند و راهی سواحل زیبای جشنواره کن میشود. نماینده مردمی که میخواهند برای خودشان در جامعه جهانی کسی باشند. در فاصله میان آن چه تاریخ میگوید و حاصل مسیری که تا به امروز پیموده، و از سوی دیگر مسئولیتی که باقی دنیا بر دوشاش گذارده است. شخصیت اصلی رد کارپت، مظاهر این روزگار نو را با پا پس میزند و با دست پیش میکشد. سرگردان میان دو دنیا. هم با دختر موبور فرانسوی لاس میزند، و هم با او دست نمیدهد. برای شخصیت اصلی رد کارپت، هم آنجلینا جولی جذاب است، و هم به نظرش، این خانم باید: «پوشیدهتر لباس بپوشد». کنار فرش قرمز جشنواره کن، برای تماشای ستارههای روز صف میکشد، و هم تلاش میکند غرورش را حفظ کند. همه زورش را میزند تا از حاشیه فرش قرمز، به درون آن برود. جایی در میانه بازی پیدا کند. شبیه ما مردمی که در یک ماه اخیر، با تجربه یک لیگ نفتی و درب و داغان و یک فدراسیون محفلی سطح پایین، به کارلوس کیروشای چسبیدیم که در ویترین جام جهانی، پرچم کشورمان را به عنوان یک کشور صاحب فوتبال بالا ببرد، اما در عین حال به روش "گلخانهای" و سیستم دفاعی و زیر توپ زدناش در بازی نیجریه معترض بودیم. میدانستیم چه در کیسه داریم و چه کاشتهایم، اما میخواستیم کنار لیونل مسی، در مرکز زمین بایستیم. ما مردمی که حتی بعد از باخت هم، از خوشحالی به خیابان ریختیم. از یک نقطه دیگر به ماجرا نگاه کنیم. این که عطاران، در کنار فیلمهای مسعود دهنمکی و فروش بالایشان، در شرایط فعلی تنها مهره معتبر سینمای ورشکسته ایران است. تنها عنصری که مردم دوستاش دارند و میفروشد. در یک صنعت سینمای ورشکسته، عطاران اما جایگاهاش را همچون دهنمکی با آثار پرفروش میلیاردیاش، در مقام نمایندهای از ضد فرهنگ رایج، تثبیت کرده است. او چه سریال بسازد، چه فیلم، و یا برای دریافت جایزهای چیزی روی سن برود، و یا عکسی از خودش در اینترنت منتشر کند، خودش را در مقام نماینده ضد فرهنگ رسمی تعریف میکند. با جملههای گزنده و سیگاری بر گوشه لب. وقتی جمشید مشایخی، سمبل ادب و متانت و هنر و رسمیت در فرهنگ قدیم، به خاطر حرفهای او و زیر شلواری که پوشیده، شاکی میشود. بعد از انتقادها به حرفهایش در جشنواره فجر، چند روز پیش و در جشن حافظ، همان طور که پیشبینی میشد، عطاران تقریبا تنها کسی بود که از سوی مردم تحویل گرفته شد و وقتی رفت روی سن، موضع همیشگیاش را حفظ کرد و اعلام کرد هر وقت چیزی گفته، مشکلی پیش آمده، پس بهتر است: «این... را هم نزند»! و بعد هم که جای شعر حافظ را با ترانه اندی عوض کرد. از ابتدای امسال از میان محصولات سینمای ایران، تنها دو فیلم رضا عطاران، طبقه حساس و رد کارپت، و یک فیلم دهنمکی، معراجیها فروخته است. در دو فیلم عطاران، با آن چه این ملت به آن افتخار میکنند، و در عین حال دست و پایشان را برای ورود به دنیای جدید بسته است، شوخی میشود و معراجیهای دهنمکی ، نگاه تازه به جنگی است، که در آن خوش نمیگذرد و به قول وال استریت جورنال: «دهنمکی در روایت رسمی نسبت به شکوه و عظمت جنگ، تردید میکند». و اگر عطاران نمایندههای ادب و متانت ظاهری نظم قدیم را شاکی میکند، دهنمکی به قول همان نشریه آمریکایی، فیلمی ساخته که: «اصولگرایان و اصلاحطلبها از آن انتقاد میکنند، اما مردم به تماشای آن میروند.» با جبهههای جنگی که رزمندگاناش، تنها همان کسانی نیستند که فرهنگ رسمی میکوشد، تصویری یک سویه از آنها را، متعلق به طبقهای خاص، به مردماش قالب کند. دقت کنید که اسم پرفروشترین برند سالهای اخیر سینمای ایران در میان مردم، بوده: "اخراجی"ها! چیزی برای افتخار وجود ندارد. نه قهرمانی و نه قصه پرفراز و نشیبی که مسیر عاطفی رو به رشدی را به تماشاگر منتقل میکند. مردم ما افتخار را در فیلمهای دیگران و حمله و حرکت و هیجان را در مسابقات فوتبال دیگر کشورها، از کاستاریکا و الجزایر گرفته تا هلند و آلمان، دنبال میکنند و برای تماشای فیلمهایی پول میدهند که قهرمانی ندارد و نقطه نظر اصلیشان، قرار گرفتن در برابر فرهنگی است که در همه این سالها، از سوی، و برای حفظ منافع گروههای خاص، مقدس نگاه داشته شده است. آنها نمیتوانند روی فرش قرمز جشنواره کن، کنار اسپیلبرگ بایستند چون قبلاش در کشور خودشان هم راهی به مرکز نداشتهاند. مردمی که فعلا بیشتر برای تماشای شکست پول میدهند، تا آینده فرا رسد.