فیلم های روی پرده پردیس اطلس فیلم های روی پرده هویزه فیلم های روی پرده سیمرغ فیلم های روی پرده پیروزی فیلم های روی پرده آفریقا فیلم های روی پرده قدس
۱۳۹۲/۰۲/۱۵
تعداد نظر :(#)
"چرا در این فیلم بازی کردم؟ حس ششم!"
یک گفتوگو با ويشكا آسايش درباره "برف روی کاج ها"
ویشکا آسایش اولین بازیگر زن سینمای ایران بود که برای یک فیلم کمدی دو سال پیش سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن نقش اول را دریافت کرد. بازیاش در «ورود آقایان ممنوع» دوباره به یاد همه آورد که او چه بازیگر بااستعداد و قابلی است که از ظرفیتهایش در سینمای ایران هیچوقت استفاده نشد. پیش از «ورود آقایان ممنوع» هنوز برای تماشاگران قطام سریال امام علی بود. حالا و بعد از موفقیت فوقالعاده او و فیلم «ورود آقایان ممنوع» در اولین فیلم پرحاشیه پیمان معادی، «برف روی کاجها» ظاهر شده که بعد از کشوقوسهای فراوان روی پرده رفت. مریم، کاراکتری که آسایش نقشاش را بازی میکند، هرچند یکی از نقشهای فرعی است اما بخصوص از این جهت اهمیت دارد که شبیه به کاراکترهای فیلمهای فرهادی است. آخر فیلم معلوم میشود که تصمیمگیری او میتوانسته خیلی چیزها را تغییر دهد. با آسایش هم درباره شخصیت مریم و هم کارگردانی معادی صحبت کردیم. پیدا بود که هم فیلم را دوست دارد و هم از بازیاش در آن راضی است.
-با توجه به اينكه پيمان معادي اول كارش را با فيلمنامهنويسي در سينما شروع كرده است نسبت به فيلمنامه اوليه «برف روي كاجها» كه به شما دادند بخوانيد خيلي كنجكاوم. چه چيزي در فيلمنامه نظرتان را به خودش جلب كرد كه قبول كرديد در اولين كار يك كارگردان جوان بازي كنيد؟
هم خود فيلمنامه باعثش شد چون من کلیت این قصه را دوست داشتم. از لحاظ داستان برایم جالب بود. و موضوع دیگر هم کار کردن با خود آقای معادی بود که برایم جذاب بود چون بازیشان را در فیلمها دوست داشتم و درنتیجه فکر کردم کار کردن با کارگردانی که خودش تجربه بازیگری دارد باید کار جالبی باشو راستش حس ششمام به من گفت که حتما این کار را قبول کنم.
-در سینمای ایران فیلمی که به مفهوم واقعی کلمه زنانه باشد کم داریم. احتمالا فقط «لیلا»ی داریوش مهرجویی است. «برف روی کاجها» دومین فیلم زنانه این سالهاست. نه از این نظر که طرف زنها را بگیرد یا اداهای فمینیستی داشته باشد. بیشتر از این جهت که با احساسات و روحیات زنها خیلی انطباق دارد. این احساسات زنانه بیشتر از فیلمنامه میآید یا موقع اجرا شما و خانم افشار بیشتر وارد فیلم کردید؟
این حس و حال زنانه مثلا رابطه این دو دوست و نوع برخوردهای متفاوتشان در قبال مسائل زندگی، هر چند در فیلمنامه هم بود اما به این وضوح و شکلی که الان میبینید، نبود. برای اینکه احساسات و برخورد انسانها در مقابل اتفاقهای یکسانی که برایشان پیش میآید، متفاوت است. بعضیها با مسائل راحتتر کنار میآیند و بعضیها به خودشان سخت میگیرند. برخی زمان بیشتری برای حل یک مشکل میخواهند و برخی دیگر سریعتر به نتیجه میرسند. بنظرم نمیشود همه این ویژگیها را در فیلمنامه آورد. بخصوص که شما قرار است از روی آن فیلمنامه یک فیلم بسازید که مثلا 90 دقیقه باشد. برای یک فیلم که قرار است داستانی تعریف کند میزان جزییات در فیلمنامه کافی بود. خیلی در شخصیتپردازیهایش اغراق نمیکرد که مثلا این زن چقدر بیتفاوت مسئله را پذیرفته است. همه چیز خیلی واقعی بنظر میرسید. بنظرم نکتهاش در این بود که همه اینها در فیلمنامه خیلی به اندازه وجود داشت. حداقل برای من همه چیز قابل قبول بود.
-فکر میکنید با توجه به اینکه بیشتر زمان فیلم حول محور رویا(با بازی افشار) میگردد، شخصیتپردازی مریم(که خودتان نقشاش را ایفا میکردید)، به عنوان دوست و همراهش به قدر کافی بود که او هم دیده شود؟
بله در فیلمنامه هم جزییات خوبی از شخصیت مریم وجود داشت اما حقیقتش این است که بیشتر وجوه شخصیت مریم در تمرینها درآمد. میدانید ما نزدیک به دو هفته قبل از شروع فیلمبرداری تمرین کردیم. این تمرینها در شکل گرفتن شخصیتها خیلی موثر بود. ببینید وقتی شما یک کتاب یا فیلمنامه را میخوانید یک تصویری از همه چیز دارید که شاید کامل یا دقیقا منطبق بر واقعیت نباشد. زمان میبرد تا همه چیز برایتان گرم و واقعی شود. پیمان معادی سیستم خوبی برای تمرین داشت. ما تقریبا کل فیلمنامه را در تمرین بازی میکردیم. حتی سکانسهایی را هم که در فیلم وجود نداشت، بازی کردیم. اینکه قبل و بعد از یک صحنه که در فیلم وجود دارد، چه اتفاقی افتاده است، همه را بازی میکردیم. مثلا وقتی رویا در مطب شوهر من دیده میشود که رفته با او حرف بزند بعد کات میخورد به ما که در ماشین کنار هم نشستهایم. خب معادی و ما مینشستیم و با هم درباره قبلش حرف میزدیم که مثلا وضعیت چطور بوده؟من رویا را رساندهام یا بعدا آمدم دنبالش؟یا اصلا شاید جایی با هم قرار گذاشتیم. اگر من رویا را رسانده باشم من هم داخل مطب همسر سابقم شدهام یا پایین توی ماشین منتظر نشستهام. همه اینها به من کمک میکرد که در سکانس ماشین بهتر بتوانم حسم را دربیاورم. تقریبا سر همه سکانسهایی که میبینید ما این کار را انجام دادیم. وقتی وادار به تمرین میشوی آن وقت جلوی دوربین هم همه آن سکانسها برای من بازیگر تداعی میشود و نتیجه خیلی خوبی میدهد. اینجا هم این تمرینها خیلی به بازی ما کمک کرد.
-شما پیش از «برف روی کاجها» فیلم «ورود آقایان ممنوع» را بازی کرده بودید که در آن نقش اول را داشتید و برای آن نقش سیمرغ هم گرفتید. برایتان مهم نبود که در نقش مریم بازی کنید که حضور کوتاهی در فیلم دارد؟
راستش نه. برای من نقش مهم است و کوتاهی و بلندی آن خیلی اهمیت ندارد. برایم مهمتر کار با پیمان معادی بود. این را هم بگویم موقعی که بازی در فیلم را شروع کردم هنوز سیمرغ را نگرفته بودم و همه چیز در حین فیلمبرداری «برف روی کاجها» پیش آمد و البته در نهایت سیمرغ گرفتن و نگرفتن هیچ فرقی نمیکرد. برای من خیلی مهم نیست که چون مثلا در فیلم قبلی نقش یک بودهام حالا بازی در نقش فرعی را قبول نکنم. بعد هم 60-70درصد از شخصیت مریم در فیلمنامه آمده بود. جلسه اولی هم که با آقای معادی قرار گذاشتیم درباره مریم و کاراکترش کلی حرف زدیم و نتیجهاش این شد که من انقدر به مریم علاقمند بشوم که برایم نقش فرعی بودنش مهم نباشد. فقط میخواستم بازیاش کنم.
-چه چیزی در شخصیت مریم وجود داشت که برایتان جالب بود؟
اینکه مریم همه داستان را میداند. درگیری که با خودش سر این ماجرا دارد و اینکه واقعا وقتی از ابتدا در جریان بوده باید به دوستش میگفته یا نه. مریم اولین کسی است که شاهد این اتفاق بوده است. حتی جلو رفته و حرف زده و خواسته که جلوی این پیشامد را بگیرد. علی هم به او گفته که این جریان تمام شده و لطفا چیزی به رویا نگو. خب از نظر مریم هم قصه تمام شده بود ولی بعد میفهمد که نه قصه تمام نشده. و خب حالا در موقعیت حساسی است که هیچکس نمیداند راهحل درستش چیست. بازی کردن این موضوع واقعا سخت بود. اینکه جوری بازی کنم که تماشاگر وقتی برای بار دوم فیلم را میبیند یا وقتی از سینما بیرون میآید و با خودش فیلم را مرور میکند، نشانههایی در مریم ببیند که دستش بیاید او چیزهایی را میدانسته. این نشانهها در عین حال باید آنقدر ظریف میبودند که بار اول و در حین دیدن فیلم مخاطب به چیزی شک نکند. من خیلی نگران این ماجرا بودم. ولی بنظرم درآمد. مثل سکانسی که رویا و مریم از مطب برمیگردند و من میگویم باور کن رفتنش بخاطر بچه است، آخر سکانس آقای معادی گفت وقتی رویا از کادر خارج میشود نگاه تو باید جوری باشد که آخر فیلم مردم متوجه بشوند که مریم دقیقا از چه چیزی ناراحت بوده. بعدا تماشاگر میفهمد که مریم یک چیزهایی میدانسته.
-نظر خودتان درباره درست و غلط بودن پنهانکاری مریم چیست؟
واقعا همین الان هم که حرف میزنم نمیدانم کار درست گفتن واقعیت بود یا نه. فکر نمیکنم هیچکس هم بداند که واقعا درست و غلط چنین ماجرایی چیست. ممکن است کسی بخواهد واقعیت را بداند ولی آدم دیگری که روحیهاش با او فرق میکند،نخواهد از ماجرا مطلع شود. بعد هم که کار از کار گذشته. گفتنش باعث دعوا و کدورت ممکن است بشود یا برعکس. نمیدانم. به هر حال در این موقعیتها هر کس یک جور مخصوص به خودش واکنش نشان میدهد.
-درباره اینکه چطور به شخصیت مریم رسیدید و تمرینهایی که داشتید بیشتر توضیح میدهید؟
ما اول یک سری جلسه گذاشتیم و درباره شخصیتها و داستان حرف زدیم. بعد هم تمرینات شروع شد که چند جلسه اول دورخوانی فیلمنامه بود. خوشبختانه آقای معادی درباره نقشهای فرعی هم وسواس داشتند. چون فقط شخصیت رویاست که از اول تا آخر هست و بقیه اضافه میشوند. ولی همه بازیگرها از خانم الهام کردا(در نقش همسایه) گرفته تا زانیار خسروی که در دو سکانس بیشتر نیست در تمام تمرینات حضور داشتند. آقای معادی خیلی زحمت کشیدند. مینشستیم و درباره اینکه قبل و بعد از این ماجرا چه اتفاقاتی افتاده صحبت میکردیم. برای خود من اولین بار بود که باید در نقشم هم حرف میزدم و هم در حین دیالوگ گفتن همیشه یک اکتی انجام میدادم. سخت بود بازی کردن جوری که نه حرکتت خیلی دیده شود و نه دیالوگت از حدش بالاتر بزند. باید مثل زندگی عادی همینطور موقع حرف زدن یک کاری هم انجام میدادم مثلا ظرف میشستم، رانندگی میکردم، با شوفاژکار راه میرفتم. در فیلمهای قبلیام(به جز «ورود آقایان ممنوع» که برای آن فیلم هم دو-سه هفته تمرین داشتیم پیش از شروع فیلمبرداری) فقط باید سناریو را میخواندی و حفظ میکردی و جلوی دوربین میرفتی. میدانستی که روز فیلمبرداری چه وقتی است. دکور را میچیدند و سکانس را میگرفتند و تمام. اگر فیلمهای قبلی مرا ببینید در بیشترشان توی بازیام یک ژستی بوده است. بعضی نقشهای کلیشهای که حتی خودم هم دوستشان ندارم. اینجا قرار بود تجربه یک بازی ریلکس و طبیعی را داشته باشم که کار سختی بود ولی دوستش داشتم. در «برف روی کاجها» قبل از شروع فیلمبرداری همه چیز مشخص بود. اینکه فلان کاراکتر چه درسی خوانده، کی ازدواج کرده، چه ماشینی سوار میشده و حتی خانوادهاش از چه طبقهای هستند. شخصیتها پیشینه کاملا مشخصی داشتند. با روانشناسی کامل تحلیل شده بودند و آن تمرینهای قبل(بخصوص در مورد سکانسهایی که در فیلم نبودند)خیلی کمک کردند تا سر فیلمبرداری وقتی میگفتند سکانس شماره 7، دیگر کاملا همه چیز برایمان مشخص و راحت بود. گاهی سر تمرینها حتی جایمان را با هم عوض میکردیم.
-این کار چه فایدهای دارد؟
فایدهاش این است که معمولا وقتی به عنوان ناظر میبینی که کسی به جای تو نقشت را بازی میکند به نکات ظریف و کوچکی میرسی که بعدا به دردت میخورد. چون من یک تن صدا و سرعت دارم وقتی بازیگر دیگری با سرعت خودش دیالوگ را میگوید و حرکت میکند من به چیز جدیدی میرسم. این تمرینها هرچند زحمت بیشتری داشت ولی خب باعث وابستگی بیشتر من به فیلم شد و اینکه نتیجهاش درآمده و فیلم را خیلی دوست دارم. بنظرم اصلا شکل درست بازیگری همین است که اینجا و در «ورود آقایان ممنوع» داشتم. برای هر فیلمی حداقل باید دو هفته قبلش تمرین داشته باشم وگرنه دیگر آن فیلم را قبول نخواهم کرد.
-بنظرم بعد از «ورود آقایان ممنوع» اینجا هم نوعی سرخوشی و طنز در بازیتان دارید که از بار تلخی فیلم کم میکند. خواسته آقای معادی بود که مریم کمی شوخطبع باشد یا بازی خودتان؟
آقای معادی میخواست مریم نقش دختر پرانرژی را بازی کند که خوشحالتر است و سریعتر است و به نوعی با اینکه مشکلی شبیه به رویا دارد، اما در تقابل با اوست. ذهنیت خود من به عنوان ویشکا آسایش شبیه به مریم است. اینکه وقتی اتفاقی افتاد بپذیرش و زانوی غم به بغل نگیر و اگر مقصر خودت هستی بدان که اشتباه کردی حالا باید درستش کنی. حتی وقتی مریض میشوی باید بپذیری و برایش بجنگی.
-کارگردانهای ما کمتر پیش آمده که خودشان بازی کنند. ولی پیمان معادی پیش از کارگردانی اولین فیلمش بازی کرده است. به همین دلیل برایم خیلی جالب است بدانم که رابطهاش با بازیگران و هدایتشان چطور بود؟
تجربه خیلی خوبی بود. اول برای اینکه خودش هم نویسنده کار بود و درنتیجه تمام جزییات مربوط به کاراکترها و ماجرا را میدانست. روشهای خیلی خوبی برای تمرین داشت که باعث میشود من بازیگر یاد بگیرم و یک چیز جدید هم از خودم ارائه بدهم که مخلوط اینها بشود چیزی که روی پرده میبینیم. یکی از دلایل هماهنگی همه چیز در «برف روی کاجها» بخاطر معادی است که یکدستی ایجاد میکند و درست مانند یک رهبر ارکستر نمیگذارد یک نت فالش هم شنیده شود. با وجودی که تجربه اولشان بود از لحاظ کارگردانی خیلی محکم و دقیق بودند.
-در پذیرفتن نظرات خود بازیگران چقدر باز عمل میکردند؟
راستش من خودم آدمی هستم که دوست دارم کارگردانم، کارگردانیام کند. من فقط در این حد میگویم که مثلا فلان دیالوگ در دهانم نمیچرخد. اصولا بازیگر حرف گوشکنی هستم که البته خیلی وقتها از این قضیه پشیمان میشوم. دوست دارم یاد بگیرم و برای همین با کارگردانهایی کار میکنم که بهشان اطمینان داشته باشم.
-در فیلم سکانسی هست که مریم برای تست بازیگری میرود و سوژه تست دقیقا شبیه زندگی خودش است. چرا روی این ماجرا تاکید شد؟بنظر میآید لزومی نداشت.
راستش به من نگفتند که چرا این تست دقیقا عین زندگی خود مریم است. فکر میکنم بیشتر دنبال آن توهمی بودند که هم مخاطب و هم رویا اولش فکر میکنند که دعوا شده تا زمانی که دوربین داخل اتاق را نشان میدهد و همه چیز را میفهمیم. اصلا این قسمت در فیلمنامه دیالوگ نداشت. فقط آمده بود که صدای دعوا میآید بعد رویا میرود و میبیند که مریم دارد تست میدهد. اما حالا که فکر میکنم شاید هم واقعا خواستند بازی در بازی باشد که نشان بدهد مشکلات کاراکترهای فیلم شبیه به زندگی واقعی مردم است. درست مثل مریم که فیلمی که قرار است بازی کند شبیه زندگی خودش است.
-بنظرتان برگشتن مریم پیش همسر سابقش خیلی ناگهانی نبود؟
از کمی قبلتر از تست بازیگری زمینهاش را میچینیم. من میگویم که فردا قرار شام داریم که بخاطر بچه با هم صحبت کنیم. فقط آخر فیلم نیست. بعد میشود نتیجه گرفت که قرار شام خوب پیش رفته و مریم خواسته فرصت دوبارهای به همسرش بدهد. به علاوه در طول فیلم معلوم است که مریم کلا زندگی را روشن میبیند و سادهتر هم میگیرد. البته ماجرا بچه هم مهم است چون همه برای بچههایشان فداکاری میکنند.
-برای شما تشریح کردند که چرا میخواهند فیلم سیاه و سفید باشد؟
راستش ما این قضیه را اوایل فیلمبرداری فهمیدیم. از قبل چیزی به ما نگفتند. بنظرم دلیل روانشناسی خاصی نداشته. از نظر من بیشتر سلیقه بوده. نمیدانم چون رنگی فیلم را ندیدهام نمیتوانم مقایسه کنم که اگر رنگی بود بهتر میشد یا نه. الان اذیتم نمیکند. با حال و هوا و موسیقی جور درآمده است. در حال حاضر این فیلمی است که هم خودش را دوست دارم و هم بازی خودم را در آن. ویشکا آسایش اولین بازیگر زن سینمای ایران بود که برای یک فیلم کمدی دو سال پیش سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن نقش اول را دریافت کرد. بازیاش در «ورود آقایان ممنوع» دوباره به یاد همه آورد که او چه بازیگر بااستعداد و قابلی است که از ظرفیتهایش در سینمای ایران هیچوقت استفاده نشد. پیش از «ورود آقایان ممنوع» هنوز برای تماشاگران قطام سریال امام علی بود. حالا و بعد از موفقیت فوقالعاده او و فیلم «ورود آقایان ممنوع» در اولین فیلم پرحاشیه پیمان معادی، «برف روی کاجها» ظاهر شده که بعد از کشوقوسهای فراوان روی پرده رفت. مریم، کاراکتری که آسایش نقشاش را بازی میکند، هرچند یکی از نقشهای فرعی است اما بخصوص از این جهت اهمیت دارد که شبیه به کاراکترهای فیلمهای فرهادی است. آخر فیلم معلوم میشود که تصمیمگیری او میتوانسته خیلی چیزها را تغییر دهد. با آسایش هم درباره شخصیت مریم و هم کارگردانی معادی صحبت کردیم. پیدا بود که هم فیلم را دوست دارد و هم از بازیاش در آن راضی است.
-با توجه به اينكه پيمان معادي اول كارش را با فيلمنامهنويسي در سينما شروع كرده است نسبت به فيلمنامه اوليه «برف روي كاجها» كه به شما دادند بخوانيد خيلي كنجكاوم. چه چيزي در فيلمنامه نظرتان را به خودش جلب كرد كه قبول كرديد در اولين كار يك كارگردان جوان بازي كنيد؟
هم خود فيلمنامه باعثش شد چون من کلیت این قصه را دوست داشتم. از لحاظ داستان برایم جالب بود. و موضوع دیگر هم کار کردن با خود آقای معادی بود که برایم جذاب بود چون بازیشان را در فیلمها دوست داشتم و درنتیجه فکر کردم کار کردن با کارگردانی که خودش تجربه بازیگری دارد باید کار جالبی باشو راستش حس ششمام به من گفت که حتما این کار را قبول کنم.
-در سینمای ایران فیلمی که به مفهوم واقعی کلمه زنانه باشد کم داریم. احتمالا فقط «لیلا»ی داریوش مهرجویی است. «برف روی کاجها» دومین فیلم زنانه این سالهاست. نه از این نظر که طرف زنها را بگیرد یا اداهای فمینیستی داشته باشد. بیشتر از این جهت که با احساسات و روحیات زنها خیلی انطباق دارد. این احساسات زنانه بیشتر از فیلمنامه میآید یا موقع اجرا شما و خانم افشار بیشتر وارد فیلم کردید؟
این حس و حال زنانه مثلا رابطه این دو دوست و نوع برخوردهای متفاوتشان در قبال مسائل زندگی، هر چند در فیلمنامه هم بود اما به این وضوح و شکلی که الان میبینید، نبود. برای اینکه احساسات و برخورد انسانها در مقابل اتفاقهای یکسانی که برایشان پیش میآید، متفاوت است. بعضیها با مسائل راحتتر کنار میآیند و بعضیها به خودشان سخت میگیرند. برخی زمان بیشتری برای حل یک مشکل میخواهند و برخی دیگر سریعتر به نتیجه میرسند. بنظرم نمیشود همه این ویژگیها را در فیلمنامه آورد. بخصوص که شما قرار است از روی آن فیلمنامه یک فیلم بسازید که مثلا 90 دقیقه باشد. برای یک فیلم که قرار است داستانی تعریف کند میزان جزییات در فیلمنامه کافی بود. خیلی در شخصیتپردازیهایش اغراق نمیکرد که مثلا این زن چقدر بیتفاوت مسئله را پذیرفته است. همه چیز خیلی واقعی بنظر میرسید. بنظرم نکتهاش در این بود که همه اینها در فیلمنامه خیلی به اندازه وجود داشت. حداقل برای من همه چیز قابل قبول بود.
-فکر میکنید با توجه به اینکه بیشتر زمان فیلم حول محور رویا(با بازی افشار) میگردد، شخصیتپردازی مریم(که خودتان نقشاش را ایفا میکردید)، به عنوان دوست و همراهش به قدر کافی بود که او هم دیده شود؟
بله در فیلمنامه هم جزییات خوبی از شخصیت مریم وجود داشت اما حقیقتش این است که بیشتر وجوه شخصیت مریم در تمرینها درآمد. میدانید ما نزدیک به دو هفته قبل از شروع فیلمبرداری تمرین کردیم. این تمرینها در شکل گرفتن شخصیتها خیلی موثر بود. ببینید وقتی شما یک کتاب یا فیلمنامه را میخوانید یک تصویری از همه چیز دارید که شاید کامل یا دقیقا منطبق بر واقعیت نباشد. زمان میبرد تا همه چیز برایتان گرم و واقعی شود. پیمان معادی سیستم خوبی برای تمرین داشت. ما تقریبا کل فیلمنامه را در تمرین بازی میکردیم. حتی سکانسهایی را هم که در فیلم وجود نداشت، بازی کردیم. اینکه قبل و بعد از یک صحنه که در فیلم وجود دارد، چه اتفاقی افتاده است، همه را بازی میکردیم. مثلا وقتی رویا در مطب شوهر من دیده میشود که رفته با او حرف بزند بعد کات میخورد به ما که در ماشین کنار هم نشستهایم. خب معادی و ما مینشستیم و با هم درباره قبلش حرف میزدیم که مثلا وضعیت چطور بوده؟من رویا را رساندهام یا بعدا آمدم دنبالش؟یا اصلا شاید جایی با هم قرار گذاشتیم. اگر من رویا را رسانده باشم من هم داخل مطب همسر سابقم شدهام یا پایین توی ماشین منتظر نشستهام. همه اینها به من کمک میکرد که در سکانس ماشین بهتر بتوانم حسم را دربیاورم. تقریبا سر همه سکانسهایی که میبینید ما این کار را انجام دادیم. وقتی وادار به تمرین میشوی آن وقت جلوی دوربین هم همه آن سکانسها برای من بازیگر تداعی میشود و نتیجه خیلی خوبی میدهد. اینجا هم این تمرینها خیلی به بازی ما کمک کرد.
-شما پیش از «برف روی کاجها» فیلم «ورود آقایان ممنوع» را بازی کرده بودید که در آن نقش اول را داشتید و برای آن نقش سیمرغ هم گرفتید. برایتان مهم نبود که در نقش مریم بازی کنید که حضور کوتاهی در فیلم دارد؟
راستش نه. برای من نقش مهم است و کوتاهی و بلندی آن خیلی اهمیت ندارد. برایم مهمتر کار با پیمان معادی بود. این را هم بگویم موقعی که بازی در فیلم را شروع کردم هنوز سیمرغ را نگرفته بودم و همه چیز در حین فیلمبرداری «برف روی کاجها» پیش آمد و البته در نهایت سیمرغ گرفتن و نگرفتن هیچ فرقی نمیکرد. برای من خیلی مهم نیست که چون مثلا در فیلم قبلی نقش یک بودهام حالا بازی در نقش فرعی را قبول نکنم. بعد هم 60-70درصد از شخصیت مریم در فیلمنامه آمده بود. جلسه اولی هم که با آقای معادی قرار گذاشتیم درباره مریم و کاراکترش کلی حرف زدیم و نتیجهاش این شد که من انقدر به مریم علاقمند بشوم که برایم نقش فرعی بودنش مهم نباشد. فقط میخواستم بازیاش کنم.
-چه چیزی در شخصیت مریم وجود داشت که برایتان جالب بود؟
اینکه مریم همه داستان را میداند. درگیری که با خودش سر این ماجرا دارد و اینکه واقعا وقتی از ابتدا در جریان بوده باید به دوستش میگفته یا نه. مریم اولین کسی است که شاهد این اتفاق بوده است. حتی جلو رفته و حرف زده و خواسته که جلوی این پیشامد را بگیرد. علی هم به او گفته که این جریان تمام شده و لطفا چیزی به رویا نگو. خب از نظر مریم هم قصه تمام شده بود ولی بعد میفهمد که نه قصه تمام نشده. و خب حالا در موقعیت حساسی است که هیچکس نمیداند راهحل درستش چیست. بازی کردن این موضوع واقعا سخت بود. اینکه جوری بازی کنم که تماشاگر وقتی برای بار دوم فیلم را میبیند یا وقتی از سینما بیرون میآید و با خودش فیلم را مرور میکند، نشانههایی در مریم ببیند که دستش بیاید او چیزهایی را میدانسته. این نشانهها در عین حال باید آنقدر ظریف میبودند که بار اول و در حین دیدن فیلم مخاطب به چیزی شک نکند. من خیلی نگران این ماجرا بودم. ولی بنظرم درآمد. مثل سکانسی که رویا و مریم از مطب برمیگردند و من میگویم باور کن رفتنش بخاطر بچه است، آخر سکانس آقای معادی گفت وقتی رویا از کادر خارج میشود نگاه تو باید جوری باشد که آخر فیلم مردم متوجه بشوند که مریم دقیقا از چه چیزی ناراحت بوده. بعدا تماشاگر میفهمد که مریم یک چیزهایی میدانسته.
-نظر خودتان درباره درست و غلط بودن پنهانکاری مریم چیست؟
واقعا همین الان هم که حرف میزنم نمیدانم کار درست گفتن واقعیت بود یا نه. فکر نمیکنم هیچکس هم بداند که واقعا درست و غلط چنین ماجرایی چیست. ممکن است کسی بخواهد واقعیت را بداند ولی آدم دیگری که روحیهاش با او فرق میکند،نخواهد از ماجرا مطلع شود. بعد هم که کار از کار گذشته. گفتنش باعث دعوا و کدورت ممکن است بشود یا برعکس. نمیدانم. به هر حال در این موقعیتها هر کس یک جور مخصوص به خودش واکنش نشان میدهد.
-درباره اینکه چطور به شخصیت مریم رسیدید و تمرینهایی که داشتید بیشتر توضیح میدهید؟
ما اول یک سری جلسه گذاشتیم و درباره شخصیتها و داستان حرف زدیم. بعد هم تمرینات شروع شد که چند جلسه اول دورخوانی فیلمنامه بود. خوشبختانه آقای معادی درباره نقشهای فرعی هم وسواس داشتند. چون فقط شخصیت رویاست که از اول تا آخر هست و بقیه اضافه میشوند. ولی همه بازیگرها از خانم الهام کردا(در نقش همسایه) گرفته تا زانیار خسروی که در دو سکانس بیشتر نیست در تمام تمرینات حضور داشتند. آقای معادی خیلی زحمت کشیدند. مینشستیم و درباره اینکه قبل و بعد از این ماجرا چه اتفاقاتی افتاده صحبت میکردیم. برای خود من اولین بار بود که باید در نقشم هم حرف میزدم و هم در حین دیالوگ گفتن همیشه یک اکتی انجام میدادم. سخت بود بازی کردن جوری که نه حرکتت خیلی دیده شود و نه دیالوگت از حدش بالاتر بزند. باید مثل زندگی عادی همینطور موقع حرف زدن یک کاری هم انجام میدادم مثلا ظرف میشستم، رانندگی میکردم، با شوفاژکار راه میرفتم. در فیلمهای قبلیام(به جز «ورود آقایان ممنوع» که برای آن فیلم هم دو-سه هفته تمرین داشتیم پیش از شروع فیلمبرداری) فقط باید سناریو را میخواندی و حفظ میکردی و جلوی دوربین میرفتی. میدانستی که روز فیلمبرداری چه وقتی است. دکور را میچیدند و سکانس را میگرفتند و تمام. اگر فیلمهای قبلی مرا ببینید در بیشترشان توی بازیام یک ژستی بوده است. بعضی نقشهای کلیشهای که حتی خودم هم دوستشان ندارم. اینجا قرار بود تجربه یک بازی ریلکس و طبیعی را داشته باشم که کار سختی بود ولی دوستش داشتم. در «برف روی کاجها» قبل از شروع فیلمبرداری همه چیز مشخص بود. اینکه فلان کاراکتر چه درسی خوانده، کی ازدواج کرده، چه ماشینی سوار میشده و حتی خانوادهاش از چه طبقهای هستند. شخصیتها پیشینه کاملا مشخصی داشتند. با روانشناسی کامل تحلیل شده بودند و آن تمرینهای قبل(بخصوص در مورد سکانسهایی که در فیلم نبودند)خیلی کمک کردند تا سر فیلمبرداری وقتی میگفتند سکانس شماره 7، دیگر کاملا همه چیز برایمان مشخص و راحت بود. گاهی سر تمرینها حتی جایمان را با هم عوض میکردیم.
-این کار چه فایدهای دارد؟
فایدهاش این است که معمولا وقتی به عنوان ناظر میبینی که کسی به جای تو نقشت را بازی میکند به نکات ظریف و کوچکی میرسی که بعدا به دردت میخورد. چون من یک تن صدا و سرعت دارم وقتی بازیگر دیگری با سرعت خودش دیالوگ را میگوید و حرکت میکند من به چیز جدیدی میرسم. این تمرینها هرچند زحمت بیشتری داشت ولی خب باعث وابستگی بیشتر من به فیلم شد و اینکه نتیجهاش درآمده و فیلم را خیلی دوست دارم. بنظرم اصلا شکل درست بازیگری همین است که اینجا و در «ورود آقایان ممنوع» داشتم. برای هر فیلمی حداقل باید دو هفته قبلش تمرین داشته باشم وگرنه دیگر آن فیلم را قبول نخواهم کرد.
-بنظرم بعد از «ورود آقایان ممنوع» اینجا هم نوعی سرخوشی و طنز در بازیتان دارید که از بار تلخی فیلم کم میکند. خواسته آقای معادی بود که مریم کمی شوخطبع باشد یا بازی خودتان؟
آقای معادی میخواست مریم نقش دختر پرانرژی را بازی کند که خوشحالتر است و سریعتر است و به نوعی با اینکه مشکلی شبیه به رویا دارد، اما در تقابل با اوست. ذهنیت خود من به عنوان ویشکا آسایش شبیه به مریم است. اینکه وقتی اتفاقی افتاد بپذیرش و زانوی غم به بغل نگیر و اگر مقصر خودت هستی بدان که اشتباه کردی حالا باید درستش کنی. حتی وقتی مریض میشوی باید بپذیری و برایش بجنگی.
-کارگردانهای ما کمتر پیش آمده که خودشان بازی کنند. ولی پیمان معادی پیش از کارگردانی اولین فیلمش بازی کرده است. به همین دلیل برایم خیلی جالب است بدانم که رابطهاش با بازیگران و هدایتشان چطور بود؟
تجربه خیلی خوبی بود. اول برای اینکه خودش هم نویسنده کار بود و درنتیجه تمام جزییات مربوط به کاراکترها و ماجرا را میدانست. روشهای خیلی خوبی برای تمرین داشت که باعث میشود من بازیگر یاد بگیرم و یک چیز جدید هم از خودم ارائه بدهم که مخلوط اینها بشود چیزی که روی پرده میبینیم. یکی از دلایل هماهنگی همه چیز در «برف روی کاجها» بخاطر معادی است که یکدستی ایجاد میکند و درست مانند یک رهبر ارکستر نمیگذارد یک نت فالش هم شنیده شود. با وجودی که تجربه اولشان بود از لحاظ کارگردانی خیلی محکم و دقیق بودند.
-در پذیرفتن نظرات خود بازیگران چقدر باز عمل میکردند؟
راستش من خودم آدمی هستم که دوست دارم کارگردانم، کارگردانیام کند. من فقط در این حد میگویم که مثلا فلان دیالوگ در دهانم نمیچرخد. اصولا بازیگر حرف گوشکنی هستم که البته خیلی وقتها از این قضیه پشیمان میشوم. دوست دارم یاد بگیرم و برای همین با کارگردانهایی کار میکنم که بهشان اطمینان داشته باشم.
-در فیلم سکانسی هست که مریم برای تست بازیگری میرود و سوژه تست دقیقا شبیه زندگی خودش است. چرا روی این ماجرا تاکید شد؟بنظر میآید لزومی نداشت.
راستش به من نگفتند که چرا این تست دقیقا عین زندگی خود مریم است. فکر میکنم بیشتر دنبال آن توهمی بودند که هم مخاطب و هم رویا اولش فکر میکنند که دعوا شده تا زمانی که دوربین داخل اتاق را نشان میدهد و همه چیز را میفهمیم. اصلا این قسمت در فیلمنامه دیالوگ نداشت. فقط آمده بود که صدای دعوا میآید بعد رویا میرود و میبیند که مریم دارد تست میدهد. اما حالا که فکر میکنم شاید هم واقعا خواستند بازی در بازی باشد که نشان بدهد مشکلات کاراکترهای فیلم شبیه به زندگی واقعی مردم است. درست مثل مریم که فیلمی که قرار است بازی کند شبیه زندگی خودش است.
-بنظرتان برگشتن مریم پیش همسر سابقش خیلی ناگهانی نبود؟
از کمی قبلتر از تست بازیگری زمینهاش را میچینیم. من میگویم که فردا قرار شام داریم که بخاطر بچه با هم صحبت کنیم. فقط آخر فیلم نیست. بعد میشود نتیجه گرفت که قرار شام خوب پیش رفته و مریم خواسته فرصت دوبارهای به همسرش بدهد. به علاوه در طول فیلم معلوم است که مریم کلا زندگی را روشن میبیند و سادهتر هم میگیرد. البته ماجرا بچه هم مهم است چون همه برای بچههایشان فداکاری میکنند.
-برای شما تشریح کردند که چرا میخواهند فیلم سیاه و سفید باشد؟
راستش ما این قضیه را اوایل فیلمبرداری فهمیدیم. از قبل چیزی به ما نگفتند. بنظرم دلیل روانشناسی خاصی نداشته. از نظر من بیشتر سلیقه بوده. نمیدانم چون رنگی فیلم را ندیدهام نمیتوانم مقایسه کنم که اگر رنگی بود بهتر میشد یا نه. الان اذیتم نمیکند. با حال و هوا و موسیقی جور درآمده است. در حال حاضر این فیلمی است که هم خودش را دوست دارم و هم بازی خودم را در آن. ویشکا آسایش اولین بازیگر زن سینمای ایران بود که برای یک فیلم کمدی دو سال پیش سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن نقش اول را دریافت کرد. بازیاش در «ورود آقایان ممنوع» دوباره به یاد همه آورد که او چه بازیگر بااستعداد و قابلی است که از ظرفیتهایش در سینمای ایران هیچوقت استفاده نشد. پیش از «ورود آقایان ممنوع» هنوز برای تماشاگران قطام سریال امام علی بود. حالا و بعد از موفقیت فوقالعاده او و فیلم «ورود آقایان ممنوع» در اولین فیلم پرحاشیه پیمان معادی، «برف روی کاجها» ظاهر شده که بعد از کشوقوسهای فراوان روی پرده رفت. مریم، کاراکتری که آسایش نقشاش را بازی میکند، هرچند یکی از نقشهای فرعی است اما بخصوص از این جهت اهمیت دارد که شبیه به کاراکترهای فیلمهای فرهادی است. آخر فیلم معلوم میشود که تصمیمگیری او میتوانسته خیلی چیزها را تغییر دهد. با آسایش هم درباره شخصیت مریم و هم کارگردانی معادی صحبت کردیم. پیدا بود که هم فیلم را دوست دارد و هم از بازیاش در آن راضی است.
-با توجه به اينكه پيمان معادي اول كارش را با فيلمنامهنويسي در سينما شروع كرده است نسبت به فيلمنامه اوليه «برف روي كاجها» كه به شما دادند بخوانيد خيلي كنجكاوم. چه چيزي در فيلمنامه نظرتان را به خودش جلب كرد كه قبول كرديد در اولين كار يك كارگردان جوان بازي كنيد؟
هم خود فيلمنامه باعثش شد چون من کلیت این قصه را دوست داشتم. از لحاظ داستان برایم جالب بود. و موضوع دیگر هم کار کردن با خود آقای معادی بود که برایم جذاب بود چون بازیشان را در فیلمها دوست داشتم و درنتیجه فکر کردم کار کردن با کارگردانی که خودش تجربه بازیگری دارد باید کار جالبی باشو راستش حس ششمام به من گفت که حتما این کار را قبول کنم.
-در سینمای ایران فیلمی که به مفهوم واقعی کلمه زنانه باشد کم داریم. احتمالا فقط «لیلا»ی داریوش مهرجویی است. «برف روی کاجها» دومین فیلم زنانه این سالهاست. نه از این نظر که طرف زنها را بگیرد یا اداهای فمینیستی داشته باشد. بیشتر از این جهت که با احساسات و روحیات زنها خیلی انطباق دارد. این احساسات زنانه بیشتر از فیلمنامه میآید یا موقع اجرا شما و خانم افشار بیشتر وارد فیلم کردید؟
این حس و حال زنانه مثلا رابطه این دو دوست و نوع برخوردهای متفاوتشان در قبال مسائل زندگی، هر چند در فیلمنامه هم بود اما به این وضوح و شکلی که الان میبینید، نبود. برای اینکه احساسات و برخورد انسانها در مقابل اتفاقهای یکسانی که برایشان پیش میآید، متفاوت است. بعضیها با مسائل راحتتر کنار میآیند و بعضیها به خودشان سخت میگیرند. برخی زمان بیشتری برای حل یک مشکل میخواهند و برخی دیگر سریعتر به نتیجه میرسند. بنظرم نمیشود همه این ویژگیها را در فیلمنامه آورد. بخصوص که شما قرار است از روی آن فیلمنامه یک فیلم بسازید که مثلا 90 دقیقه باشد. برای یک فیلم که قرار است داستانی تعریف کند میزان جزییات در فیلمنامه کافی بود. خیلی در شخصیتپردازیهایش اغراق نمیکرد که مثلا این زن چقدر بیتفاوت مسئله را پذیرفته است. همه چیز خیلی واقعی بنظر میرسید. بنظرم نکتهاش در این بود که همه اینها در فیلمنامه خیلی به اندازه وجود داشت. حداقل برای من همه چیز قابل قبول بود.
-فکر میکنید با توجه به اینکه بیشتر زمان فیلم حول محور رویا(با بازی افشار) میگردد، شخصیتپردازی مریم(که خودتان نقشاش را ایفا میکردید)، به عنوان دوست و همراهش به قدر کافی بود که او هم دیده شود؟
بله در فیلمنامه هم جزییات خوبی از شخصیت مریم وجود داشت اما حقیقتش این است که بیشتر وجوه شخصیت مریم در تمرینها درآمد. میدانید ما نزدیک به دو هفته قبل از شروع فیلمبرداری تمرین کردیم. این تمرینها در شکل گرفتن شخصیتها خیلی موثر بود. ببینید وقتی شما یک کتاب یا فیلمنامه را میخوانید یک تصویری از همه چیز دارید که شاید کامل یا دقیقا منطبق بر واقعیت نباشد. زمان میبرد تا همه چیز برایتان گرم و واقعی شود. پیمان معادی سیستم خوبی برای تمرین داشت. ما تقریبا کل فیلمنامه را در تمرین بازی میکردیم. حتی سکانسهایی را هم که در فیلم وجود نداشت، بازی کردیم. اینکه قبل و بعد از یک صحنه که در فیلم وجود دارد، چه اتفاقی افتاده است، همه را بازی میکردیم. مثلا وقتی رویا در مطب شوهر من دیده میشود که رفته با او حرف بزند بعد کات میخورد به ما که در ماشین کنار هم نشستهایم. خب معادی و ما مینشستیم و با هم درباره قبلش حرف میزدیم که مثلا وضعیت چطور بوده؟من رویا را رساندهام یا بعدا آمدم دنبالش؟یا اصلا شاید جایی با هم قرار گذاشتیم. اگر من رویا را رسانده باشم من هم داخل مطب همسر سابقم شدهام یا پایین توی ماشین منتظر نشستهام. همه اینها به من کمک میکرد که در سکانس ماشین بهتر بتوانم حسم را دربیاورم. تقریبا سر همه سکانسهایی که میبینید ما این کار را انجام دادیم. وقتی وادار به تمرین میشوی آن وقت جلوی دوربین هم همه آن سکانسها برای من بازیگر تداعی میشود و نتیجه خیلی خوبی میدهد. اینجا هم این تمرینها خیلی به بازی ما کمک کرد.
-شما پیش از «برف روی کاجها» فیلم «ورود آقایان ممنوع» را بازی کرده بودید که در آن نقش اول را داشتید و برای آن نقش سیمرغ هم گرفتید. برایتان مهم نبود که در نقش مریم بازی کنید که حضور کوتاهی در فیلم دارد؟
راستش نه. برای من نقش مهم است و کوتاهی و بلندی آن خیلی اهمیت ندارد. برایم مهمتر کار با پیمان معادی بود. این را هم بگویم موقعی که بازی در فیلم را شروع کردم هنوز سیمرغ را نگرفته بودم و همه چیز در حین فیلمبرداری «برف روی کاجها» پیش آمد و البته در نهایت سیمرغ گرفتن و نگرفتن هیچ فرقی نمیکرد. برای من خیلی مهم نیست که چون مثلا در فیلم قبلی نقش یک بودهام حالا بازی در نقش فرعی را قبول نکنم. بعد هم 60-70درصد از شخصیت مریم در فیلمنامه آمده بود. جلسه اولی هم که با آقای معادی قرار گذاشتیم درباره مریم و کاراکترش کلی حرف زدیم و نتیجهاش این شد که من انقدر به مریم علاقمند بشوم که برایم نقش فرعی بودنش مهم نباشد. فقط میخواستم بازیاش کنم.
-چه چیزی در شخصیت مریم وجود داشت که برایتان جالب بود؟
اینکه مریم همه داستان را میداند. درگیری که با خودش سر این ماجرا دارد و اینکه واقعا وقتی از ابتدا در جریان بوده باید به دوستش میگفته یا نه. مریم اولین کسی است که شاهد این اتفاق بوده است. حتی جلو رفته و حرف زده و خواسته که جلوی این پیشامد را بگیرد. علی هم به او گفته که این جریان تمام شده و لطفا چیزی به رویا نگو. خب از نظر مریم هم قصه تمام شده بود ولی بعد میفهمد که نه قصه تمام نشده. و خب حالا در موقعیت حساسی است که هیچکس نمیداند راهحل درستش چیست. بازی کردن این موضوع واقعا سخت بود. اینکه جوری بازی کنم که تماشاگر وقتی برای بار دوم فیلم را میبیند یا وقتی از سینما بیرون میآید و با خودش فیلم را مرور میکند، نشانههایی در مریم ببیند که دستش بیاید او چیزهایی را میدانسته. این نشانهها در عین حال باید آنقدر ظریف میبودند که بار اول و در حین دیدن فیلم مخاطب به چیزی شک نکند. من خیلی نگران این ماجرا بودم. ولی بنظرم درآمد. مثل سکانسی که رویا و مریم از مطب برمیگردند و من میگویم باور کن رفتنش بخاطر بچه است، آخر سکانس آقای معادی گفت وقتی رویا از کادر خارج میشود نگاه تو باید جوری باشد که آخر فیلم مردم متوجه بشوند که مریم دقیقا از چه چیزی ناراحت بوده. بعدا تماشاگر میفهمد که مریم یک چیزهایی میدانسته.
-نظر خودتان درباره درست و غلط بودن پنهانکاری مریم چیست؟
واقعا همین الان هم که حرف میزنم نمیدانم کار درست گفتن واقعیت بود یا نه. فکر نمیکنم هیچکس هم بداند که واقعا درست و غلط چنین ماجرایی چیست. ممکن است کسی بخواهد واقعیت را بداند ولی آدم دیگری که روحیهاش با او فرق میکند،نخواهد از ماجرا مطلع شود. بعد هم که کار از کار گذشته. گفتنش باعث دعوا و کدورت ممکن است بشود یا برعکس. نمیدانم. به هر حال در این موقعیتها هر کس یک جور مخصوص به خودش واکنش نشان میدهد.
-درباره اینکه چطور به شخصیت مریم رسیدید و تمرینهایی که داشتید بیشتر توضیح میدهید؟
ما اول یک سری جلسه گذاشتیم و درباره شخصیتها و داستان حرف زدیم. بعد هم تمرینات شروع شد که چند جلسه اول دورخوانی فیلمنامه بود. خوشبختانه آقای معادی درباره نقشهای فرعی هم وسواس داشتند. چون فقط شخصیت رویاست که از اول تا آخر هست و بقیه اضافه میشوند. ولی همه بازیگرها از خانم الهام کردا(در نقش همسایه) گرفته تا زانیار خسروی که در دو سکانس بیشتر نیست در تمام تمرینات حضور داشتند. آقای معادی خیلی زحمت کشیدند. مینشستیم و درباره اینکه قبل و بعد از این ماجرا چه اتفاقاتی افتاده صحبت میکردیم. برای خود من اولین بار بود که باید در نقشم هم حرف میزدم و هم در حین دیالوگ گفتن همیشه یک اکتی انجام میدادم. سخت بود بازی کردن جوری که نه حرکتت خیلی دیده شود و نه دیالوگت از حدش بالاتر بزند. باید مثل زندگی عادی همینطور موقع حرف زدن یک کاری هم انجام میدادم مثلا ظرف میشستم، رانندگی میکردم، با شوفاژکار راه میرفتم. در فیلمهای قبلیام(به جز «ورود آقایان ممنوع» که برای آن فیلم هم دو-سه هفته تمرین داشتیم پیش از شروع فیلمبرداری) فقط باید سناریو را میخواندی و حفظ میکردی و جلوی دوربین میرفتی. میدانستی که روز فیلمبرداری چه وقتی است. دکور را میچیدند و سکانس را میگرفتند و تمام. اگر فیلمهای قبلی مرا ببینید در بیشترشان توی بازیام یک ژستی بوده است. بعضی نقشهای کلیشهای که حتی خودم هم دوستشان ندارم. اینجا قرار بود تجربه یک بازی ریلکس و طبیعی را داشته باشم که کار سختی بود ولی دوستش داشتم. در «برف روی کاجها» قبل از شروع فیلمبرداری همه چیز مشخص بود. اینکه فلان کاراکتر چه درسی خوانده، کی ازدواج کرده، چه ماشینی سوار میشده و حتی خانوادهاش از چه طبقهای هستند. شخصیتها پیشینه کاملا مشخصی داشتند. با روانشناسی کامل تحلیل شده بودند و آن تمرینهای قبل(بخصوص در مورد سکانسهایی که در فیلم نبودند)خیلی کمک کردند تا سر فیلمبرداری وقتی میگفتند سکانس شماره 7، دیگر کاملا همه چیز برایمان مشخص و راحت بود. گاهی سر تمرینها حتی جایمان را با هم عوض میکردیم.
-این کار چه فایدهای دارد؟
فایدهاش این است که معمولا وقتی به عنوان ناظر میبینی که کسی به جای تو نقشت را بازی میکند به نکات ظریف و کوچکی میرسی که بعدا به دردت میخورد. چون من یک تن صدا و سرعت دارم وقتی بازیگر دیگری با سرعت خودش دیالوگ را میگوید و حرکت میکند من به چیز جدیدی میرسم. این تمرینها هرچند زحمت بیشتری داشت ولی خب باعث وابستگی بیشتر من به فیلم شد و اینکه نتیجهاش درآمده و فیلم را خیلی دوست دارم. بنظرم اصلا شکل درست بازیگری همین است که اینجا و در «ورود آقایان ممنوع» داشتم. برای هر فیلمی حداقل باید دو هفته قبلش تمرین داشته باشم وگرنه دیگر آن فیلم را قبول نخواهم کرد.
-بنظرم بعد از «ورود آقایان ممنوع» اینجا هم نوعی سرخوشی و طنز در بازیتان دارید که از بار تلخی فیلم کم میکند. خواسته آقای معادی بود که مریم کمی شوخطبع باشد یا بازی خودتان؟
آقای معادی میخواست مریم نقش دختر پرانرژی را بازی کند که خوشحالتر است و سریعتر است و به نوعی با اینکه مشکلی شبیه به رویا دارد، اما در تقابل با اوست. ذهنیت خود من به عنوان ویشکا آسایش شبیه به مریم است. اینکه وقتی اتفاقی افتاد بپذیرش و زانوی غم به بغل نگیر و اگر مقصر خودت هستی بدان که اشتباه کردی حالا باید درستش کنی. حتی وقتی مریض میشوی باید بپذیری و برایش بجنگی.
-کارگردانهای ما کمتر پیش آمده که خودشان بازی کنند. ولی پیمان معادی پیش از کارگردانی اولین فیلمش بازی کرده است. به همین دلیل برایم خیلی جالب است بدانم که رابطهاش با بازیگران و هدایتشان چطور بود؟
تجربه خیلی خوبی بود. اول برای اینکه خودش هم نویسنده کار بود و درنتیجه تمام جزییات مربوط به کاراکترها و ماجرا را میدانست. روشهای خیلی خوبی برای تمرین داشت که باعث میشود من بازیگر یاد بگیرم و یک چیز جدید هم از خودم ارائه بدهم که مخلوط اینها بشود چیزی که روی پرده میبینیم. یکی از دلایل هماهنگی همه چیز در «برف روی کاجها» بخاطر معادی است که یکدستی ایجاد میکند و درست مانند یک رهبر ارکستر نمیگذارد یک نت فالش هم شنیده شود. با وجودی که تجربه اولشان بود از لحاظ کارگردانی خیلی محکم و دقیق بودند.
-در پذیرفتن نظرات خود بازیگران چقدر باز عمل میکردند؟
راستش من خودم آدمی هستم که دوست دارم کارگردانم، کارگردانیام کند. من فقط در این حد میگویم که مثلا فلان دیالوگ در دهانم نمیچرخد. اصولا بازیگر حرف گوشکنی هستم که البته خیلی وقتها از این قضیه پشیمان میشوم. دوست دارم یاد بگیرم و برای همین با کارگردانهایی کار میکنم که بهشان اطمینان داشته باشم.
-در فیلم سکانسی هست که مریم برای تست بازیگری میرود و سوژه تست دقیقا شبیه زندگی خودش است. چرا روی این ماجرا تاکید شد؟بنظر میآید لزومی نداشت.
راستش به من نگفتند که چرا این تست دقیقا عین زندگی خود مریم است. فکر میکنم بیشتر دنبال آن توهمی بودند که هم مخاطب و هم رویا اولش فکر میکنند که دعوا شده تا زمانی که دوربین داخل اتاق را نشان میدهد و همه چیز را میفهمیم. اصلا این قسمت در فیلمنامه دیالوگ نداشت. فقط آمده بود که صدای دعوا میآید بعد رویا میرود و میبیند که مریم دارد تست میدهد. اما حالا که فکر میکنم شاید هم واقعا خواستند بازی در بازی باشد که نشان بدهد مشکلات کاراکترهای فیلم شبیه به زندگی واقعی مردم است. درست مثل مریم که فیلمی که قرار است بازی کند شبیه زندگی خودش است.
-بنظرتان برگشتن مریم پیش همسر سابقش خیلی ناگهانی نبود؟
از کمی قبلتر از تست بازیگری زمینهاش را میچینیم. من میگویم که فردا قرار شام داریم که بخاطر بچه با هم صحبت کنیم. فقط آخر فیلم نیست. بعد میشود نتیجه گرفت که قرار شام خوب پیش رفته و مریم خواسته فرصت دوبارهای به همسرش بدهد. به علاوه در طول فیلم معلوم است که مریم کلا زندگی را روشن میبیند و سادهتر هم میگیرد. البته ماجرا بچه هم مهم است چون همه برای بچههایشان فداکاری میکنند.
-برای شما تشریح کردند که چرا میخواهند فیلم سیاه و سفید باشد؟
راستش ما این قضیه را اوایل فیلمبرداری فهمیدیم. از قبل چیزی به ما نگفتند. بنظرم دلیل روانشناسی خاصی نداشته. از نظر من بیشتر سلیقه بوده. نمیدانم چون رنگی فیلم را ندیدهام نمیتوانم مقایسه کنم که اگر رنگی بود بهتر میشد یا نه. الان اذیتم نمیکند. با حال و هوا و موسیقی جور درآمده است. در حال حاضر این فیلمی است که هم خودش را دوست دارم و هم بازی خودم را در آن.