فیلم های روی پرده پردیس اطلس فیلم های روی پرده هویزه فیلم های روی پرده سیمرغ فیلم های روی پرده پیروزی فیلم های روی پرده آفریقا فیلم های روی پرده قدس
۱۳۹۱/۱۱/۲۴
تعداد نظر :(#)
یادداشتی بر فیلم SKYFALL
نویسنده : حمیدرضا راشد سعیدی
یادداشتی بر فیلم SKYFALL نویسنده : حمیدرضا راشد سعیدی شش سال از حضور نخست «دنیل گریک»در نقش قهرمان انگلیسی تبار،جیمز باند،مامور 007 می گذرد. در این شش سال،او سه بار در نقش این کارکتر قدیمی حاضر شده و هر بار،حضورش بهتر و پررنگ تر و ملموس تر از دفعات قبل بود ولی حضورش در فیلم آخر که «اسکایفال»نام دارد،بسیار فراتر از تصور ما از اون در نقش جیمز باند بود.حال او به درک صحیح تری از شخصیت رسیده و به راحتی می توان بلوغ او را در شخصیت،حس کرد فیلم آخر را«سم مندز»کارگردانی کرده،کارگردان آثاری چون«زیبای آمریکایی» که متاسفانه،بر خلاف زحماتی که برای ساخت «اسکایفال»کشیده بود به امید بردن جایزه ی اسکار،حتی نامزد دریافت این جایزه هم نشد،گرچه این فیلم در 5 رشته ی دیگر نیز،نامزد دریافت این جایزه شده است جان لوگان را شاید خیلی از ماها بشناسیم،فیلمنامه نویس قدرتمند و باهوش که سیاهی نگری خاصی در کارهای خود دارد،سیاهی نگری که در داستان خود نهفته می کند و برای درک این سیاهی،باید کارهایش را درک کرد،او این بار وظیفه ی نوشتار این فیلم را به عهده داشته و توانسته با این کار،یکی از لقب«یکی از بهترین فیلمنامه های مجموعه ی جیمز باند»را از آن خود کند.او به نیکی توانسته که شخصیت را آسیب پذیر نشان دهد تا نبردی که در پیش دارد،جذاب تر از آنچه که فکرش را بکنید،به نظر برسد.کارکتری که این بار در مقابل جیمز باند خلق کرده«سیلوا»نام دارد.شاید خیلی ها در نگاه اول او را با جوکر مقایسه کنند ولی جوکر همیشه اهدافش کوتاه مدت بوده،برای آزار و اذیت هایش دلیلی نداشته،از لحاظ روانی تعادل ندارد و ....ولی در اینجا،سیلوا هدفش را از سالها پیش نشانه رفته،هر کسی را که لازم باشد در وقت خودش آزار می دهد،عقلی سلیم دارد و کاملا از الگوی رفتاری ثابتی پیروی می کند.گره ها و کاشت و برداشت های داستان،به خوبی انجام شده،دقیقا سر وقت،که این از هنرهای لوگان است.«چرا»و«چگونه»ای برای ما باقی نگذاشته که به فیلم صدمه بزند،همه چیز اندازه و دقیق انجام شده و لوگان توانسته اثری درخشان در کارنامه ی خود ثبت کند.البته «رابرت وید»و«نیئل پورویس»نیزز در نوشتار این کار همراه لوگان بوده اند که بیشتر حضورشان حالت نمادین و ادای دینی داشت به خاطر حضور این دو نفر در فیلمهای پیشین جیمز باند . در این میان نقش لوگان در نوشتار بسیار پر رنگ است.شاید ای نقد بر فیلم باشد که چرا فیلم همچون کلیشه های همیشگی،با پیروزی خیر بر شر پایان می یابد ولی توجه کنید هیچ وقت اجازه ی چیزی بر خلاف این در هالیوود نمیدهند اگر با شخصیتی مثل جیمزباند مواجه باشیم،جیمز باند جزو قهرمان هایی است که هالیوود فعلا به آن نیاز دارد ، کارنامه ی لوگان نشان می دهد که او هیچ ابایی از نوع برخوردش با شخصیت های خود ندارد همچون فیلم «سوئینی تاد»،البته لوگان به طور کامل تسلیم سیاست های هالیوود نشده و بالاخره کار خود را با شخصیت M که سالهاست با جیمز باند همراه هست،تمام می کند. حال نوبت به بررسی شخصیت منفی فیلم یعنی «سیلوا»می رسد.سیلوا یک زخم خورده است،چیزی که ما برای انتقام حق را میتوانیم به او بدهیم ولی جوکر به هیچ وجه اینگونه نبوده،حتی جوکر خیلی وقتها برای انجام کارهایش دلیل خاصی ندارد. حاویر باردم را شاید خیلی ها برای بازی ماندگارش در «جایی برای پیرمردها نیست»به خاطر داشته باشند،شخصیتی که باردم برای بازی در آن،توانست جایزه ی اسکار را به خانه ببرد،این بار هم بازی در شخصیت منفی به دوش باردم بود ، بازی شاهکاری در«اسکایفال»ارائه کرده،به خوبی هم میتوانیم پلیدی شخصیت را حس کنیم و هم به خاطر بلاهایی که سرش آمده،به همراه او افسوس بخوریم.باردم کماکان توانسته از صدا و فن بیان خود استفاده کند تا بازی خود را ملموس تر کند،تمامی ری اکشن هایش نیز حساب شده و قابل توجه است،او از هیچ ریزه کاری برای شخصیت خود کم نذاشته و تعجب اینجاست که نتوانست نامزد این دوره از جوایز اسکار شود حضوری زیبا و به یاد ماندنی در فیلم دارد،بازی او موجب شده که از همان لحظه ورود،توجه خود را نسبت به خود جلب کند،البته جان لوگان نیز در این ماجرا سهم به سزایی دارد،مثل همیشه شخصیتی کامل را خلق کرده که هیچ روزنه ای ندارد «سم مندز»کارش واقعا خوب بود،شاید حتی فراتر از خوب،برای این فیلم زحمت زیادی کشید و حقیقتا از لحاظ کارگردانی،فیلم خوبی تحویل جامعه ی هنری داده ولی خب...گویا رقبایش کمی قَدَر تر از او بوده اند و او را شکست دادند ایرادی که به فیلم و فیلمنامه گرفته میشود،نوع حضور زن هاست،گفته میشود که چرا باید اینقدر از زن های فیلم استفاده ی نمادین شود ولی جواب من این است که مگر پیکره ی اصلی داستان های جیمز باند از بدو تولد تا کنون،چیزی جز این بوده؟زن ها در داستانهای جیمز باند صرفا حضور نمادین دارند نه چیزی بیشتر.نگذارید یاد آوری کنم که در سال 2006 وقتی خواستند کمی نقش زن را در جیمز باند پر رنگ تر کنند،چه فاجعه ای برای فیلم و همینطور شخصیت جیمز باند رخ داد در این جا پرانتز باز کنیم که حضور افتخاری و کوتاه«آلبرت فینی»نیز دیدنی است،گرچه پررنگ نیست ولی برای عاشقان سینما،بدون شک تماشای این حضور،خوشایند خواهد بود اگر قصد این را داشته باشیم که اسکایفال را در کنار فیلمهای هم ژانر خود که محدودیتی برای شخصیت های خود ندارند،قرار دهیم،از قافله عقب می ماند و علنا شانسی ندارد ولی این کار درستی نیست،اسکایفال باید با فیلمهای مجموعه ی جیمز باند مقایسه شود که از نظر من او در این مقایسه بسیار موفق بوده و سر بلند از آزمون بیرون می آید در نهایت انصاف نیست که یادی از ترانه ی زیبایی که ADELE برای تیتراژ نخستین خوانده ،نکنیم.برای اولین بار است که می بینم ترانه ی فیلم تا این حد مخاطب را به درک فضای فیلم یاری می کند،بدون شک ADELE برای این ترانه،اسکار را به خانه خواهد برد لطفا ما را از نظرات خود،بی دریغ نگذارید ***حقوق نشر این مطلب صرفا متعلق به حمیدرضا راشد سعیدی(نویسنده ی یادداشت)می باشد***